جدول جو
جدول جو

معنی خزانه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خزانه کردن(بَ زَ دَ)
نشاء و قلمۀ درختی یا گیاهی را در زمینی کاشتن تاپس از سبز شدن و برآمدن بتوان در جای دیگر نشاند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرانه کردن
تصویر کرانه کردن
به پایان رساندن، کنایه از منحرف شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشانه کردن
تصویر نشانه کردن
هدف تیر قرار دادن، برای مثال کس نیاموخت علم تیر از من / که مرا عاقبت نشانه نکرد (سعدی - ۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روانه کردن
تصویر روانه کردن
روانه ساختن، روان کردن، راهی کردن، گسیل کردن، فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمانه کردن
تصویر گمانه کردن
کنایه از گمان کردن، پنداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ بَ زَ دَ)
زرد شدن و ریختن برگ درختان و دیگر نباتات. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
قایم شدن. مکان گرفتن. اقامت کردن. (آنندراج) :
اعتمادش بود از روی قیاس
خانه نتوان کرد در کوی قیاس.
مولوی.
یعنی خلاف رأی خداوند حکمت است
امروز خانه کردن و فردا تحولی.
سعدی.
در دلم تا ماه حسنش کرد امشب خانه ای
ابر نیسان شد دو چشم از گریۀمستانه ای.
میرزاصدر (از آنندراج).
، خانه ساختن. خانه درست کردن:
ای آنکه خانه بر ره سیلاب میکنی
بر خاک رودخانه نباشد معولی.
سعدی.
مکن خانه بر راه سیل ای غلام
که کس را نگشت این عمارت تمام.
سعدی (بوستان).
، خانه کردن آتش، پوشیده ماندن آتش و توسع یافتن آن چنانکه کس نبیند جای آنرا، خانه کردن کمان، کج شدن گوشه های کمان از وضع اصلی خود. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
هدف (تیر و غیره) قرار دادن: کس نیاموخت علم تیر از من که مرا عاقبت نشانه نکرد. (گلستان. قر. 50)
فرهنگ لغت هوشیار
میان خود و شیئی فاصله ایجاد کردن فاصله گرفتن،} و پیادگان گیل و دیلم مردی پنجاه خیاره ترپل نگاه دارند و نیک بکوشند و چندان بمانند که دانند که از لشکرگاه برفتند و میانه کردند که مضائق هول است بر آن جانب و ایشان را در نتوان یافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصور کردن: گمان کسی را وفا ناید از وی حکیمان بسی کرده اند این گمانه. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرانه کردن
تصویر کرانه کردن
دوری کردن، دست کشیدن: (... از ظلم و جور و بیداد کرانه کردیم میخواهیم که این کار بر نهج قاعده دین و قانون اسلام بفرمان خلیفه باشد) (سلجوقنامه ظهیری)، گوشه گرفتن عزلت گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزینه کردن
تصویر هزینه کردن
صرف کردن مال و پول و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
دندیدن دغا کاری دغا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواجه کردن
تصویر خواجه کردن
درآوردن خایه کسی اخته کردن خصی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاصه کردن
تصویر خلاصه کردن
پالیدن ژاویدن هنگار تنیدن، کاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روانه کردن
تصویر روانه کردن
حرکت دادن راهی کردن، ارسال کردن فرستادن (نامه و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهانه کردن
تصویر بهانه کردن
دست آویز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون راندن دور کردن پاک کردن دور کردن زایل کردن راندن قلع کردن دفع کردن بیرون بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواجه کردن
تصویر خواجه کردن
((~. کَ دَ))
اخته کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزاره کردن
تصویر گزاره کردن
((~. کَ دَ))
گذشتن، عبور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میانه کردن
تصویر میانه کردن
((~. کَ دَ))
فاصله گرفتن، دور شدن
فرهنگ فارسی معین
مقیم شدن، اقامت گزیدن، ساکن شدن، لانه کردن، آشیانه ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
Betray, Rat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خلاصه کردن
تصویر خلاصه کردن
Abridge, Abstract, Summarize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
предавать , настучать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خلاصه کردن
تصویر خلاصه کردن
сокращать , абстрагировать , суммировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
verraten, verpfeifen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خلاصه کردن
تصویر خلاصه کردن
kürzen, abstrahieren, zusammenfassen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خلاصه کردن
تصویر خلاصه کردن
скорочувати , абстрагувати , підсумовувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
зраджувати , зраджувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خلاصه کردن
تصویر خلاصه کردن
skracać, abstrahować, podsumować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
zdradzić, donosić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
背叛 , 告密
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خلاصه کردن
تصویر خلاصه کردن
删节 , 抽象 , 总结
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خلاصه کردن
تصویر خلاصه کردن
abreviar, abstrair, resumir
دیکشنری فارسی به پرتغالی